سالگرد تنهاترین دیدارمون(پست آخر)

ساخت وبلاگ

امشب دوباره برگشتم به چند سال قبل،درست همین تاریخ همین ساعات
مرور تک تک لحظات اون روز، حالتی رو بهم القا میکنه که سردرگمی محضه
حس خوب و حس بد همزمان هجوم آوردن سمتم

نمیدونم بخندمو کیف کنم یا بگریمو ناله کنم
هیچ کسی پذیرای این حال من نیست سمایی، هیچ کسی

تنهام سمایی،تنهای مثل همه این سالها

سال 1394 تو چنین شبی نشسته بودم تو اتوبوس و داشتم به سمت تو می اومدم
مرور تمام خاطرات اون روزا،از تحویل کادوت از گالری گرفته تا برگشتن با گریه و پاک کردن اشکام از صورتم با دستای قشنگ تو
وقتی حرکت کردم گوشیت خاموش بود و شبش در حد چندتا پیامک با خط اون فاطمه نامرد دادی و بعد آف کردی تا صبح
واقعا دوسم نداشتیا وگرنع با خط خودت پیام میدادی دیگه
کجاشو بگم آخه
خدایا چرا باهام اینکارو کردین،من نع تورو نع سما رو نمیتونم حلال کنم

امشب سالگرد شب و روزی هست که نمیدونم بهترین روز زندگیم حساب کنم یا بدترین شب زندگی

این پایان سکانس نوشته های افشینه برای دختر مازندرانی

ترس اینکه شوهرت پست هامه ببینه و زندگیت خراب شه، مانعم شده که نوشتنمو ادامه بدم

چند وقت پیش چندتا پیام تو دایرکتم و چندتا نظر تو وبلاگ ترسوندتم که نوشتنم باعث شه زندگیت خراب شه
هرچی باشم و هرجور حس انتقامی هم اگه باشه من راضی نیستم تو به مشکل بربخوری

ولی یادت بمونه اون دنیایی اگه باشه نمیگذرم ازت

من همه تلاشمو کردم سمایی،من همه کار کردم ولی الان احساس میکنم که برم بهتره،اینکه نباشم به صلاحته

تو زندگیم هرکاری کردم که باتو باشم،خوب یا بدشو نمیدونم ولی نمیبخشم سحر رو،فاطمه رو،سپیده رو ،امیر رو،کیوان رو
برای تماشون بدترین هارو هرروز خواهم خواست
ولی برای تو ...

برای تو نفرینی ندارم
امشب تمام عکساتو دوباره نگاه کردم
تمام پیامک هاتو خوندم
مرور همه این سال ها درد رو به سینه ام آورد
خسته شدم سمایی،خسته از هر شب چک کردنت ولی بی اعتنایی تو
من نشد که دلم خوش باشه به حتی دیدنت
زندگیمو نابود کردی سمایی
سالگرد اولین و آخرین باری که باهات بودم مبارک
ببخش که کم آوردم
دوستت دارم همیشه و تا ابد

دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 34 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 16:37