چهارشنبه 1397/11/03

ساخت وبلاگ

بهمن ماه هم شروع شد،یه سال دیگه داره میگذره از وقتی باهام شروع کردیم

از وقتی اولین پیام رو دادیو گفتی" اسمتو بر کف دستانم مینویسم تا هنگام قنوت دلیل ربنا گفتنم باشی"

بعد از پانزده بهمن ماه همه چیز باز تکرار میشه

تکرار های دوست داشتنی ولی نبود تو ...

چی بگم سمایی که هرچی میگم حتی نمیخونیشون و من فقط مینویسم که شاید،که شاید سمام بخونه

بهمن ماه هستشو سالگرد شروعمون،ولنتاین و تنهایی من

تو که میدونم الان داری با...

ای خدا، دمت گرم که حالمو میگیری

 

همه ي آن وقت هايي كه از ته دل ميخندم
و شادي در چشم هايم ميدود،
حس ميكنم تو را
تويي كه حضورت برايم معجزه است
و دليل هر تفرج خاطري!
همه ي آن وقت هايي كه دلگيرم
و اندوه از سراسر قلبم بالا ميرود،
دست هاي تو را ميبينم كه دور شانه هايم حلقه ميشود و ميشوي پناهگاه امن گريه هاى شبانه ام..
من از تو رو برميگردانم و تو بيشتر نگاهم ميكني
آيا عشق چيزي جز اين است؟!
چه شد كه اين هارا گفتم؟!
سرم را تكيه داده ام به ديوار و حالا ذهن مشوشم كمي آرام گرفته
چيزي در دلم ميگويد نترس!
او خداي دانه هاي ظريف باران است
پس بي شك خودش مراقب قلب شكننده ات خواهد بود
و به راهت نور ميپاشد
نترس!...
پس چشمانم را ميبندم و باز دست در دست تو و ادامه ي مسير...

دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 134 تاريخ : چهارشنبه 24 بهمن 1397 ساعت: 4:58