جمعه ۱۳۹۸/۰۵/۲۴

ساخت وبلاگ

سلام سما جونم،خوبی؟

باز آمپر دلتنگیم زده بالا که تاب نیاوردم و تو این ساعت اومدم واست بنویسم

مثل دفعات قبل کم آوردم،چی میشه کمکم کنی

همه سرزنشم میکنن،نصیحتم میکنن،که بیخیال شم ولی بخدا نمیشع

به مرگ خودم نمیشه

بخدا میخام ولی چیکار کنم نمیشه

چی میشد میتونستم وقتی تو یه پستی نوشته عشقتو تگ کن،تگت کنم بدون اینکه بعدش بلاک شم

کم آوردم از بس پیج درست کردم تا با یه اکانت فیک بتونم باهات حرف بزنم

با هر سیم کارتی پیام میدم یه زنگ میزنم ک فقط بوق بخوره میبینم باردوم بلاک شده

چیکار کنم که تو دلت به رحم بیاد،نه واسه برگشتن

باش با همونی که دوسش داری ولی توروخدا بزار حداقل نیمه شب که میزنگم بوق بخوره

چی میشه تگت کنم بلاک نشم،چی میشه منو یادت بیاد

هرشب پیام ولی خبری نیست ازت ک نیست

گاهی خیال میکنم نصف شب ازت اس ام اس بیاد،بیداری؟؟

و من هزار جور جواب رو واسه نوشتن بهت خیال پردازی میکنم

بخدا زندگیم،جوونیم نابود شده،چطور راضی میشی

در حد دوست که میتونیم باشیم

کم آوردم سمایی،کم آوردم از حرفای دیگران

از متن هایی ک میخونم،از پست و ویدویو هایی که میبینم،از فیلم هایی که همه همو دوست دارن بجز سمام که حالش از من به هم میخوره

۲۴ شهریور میشه درست چهار سال از وقتی که آخرین بار دیدمت

چهارسال قبلش که باهم بودیم عاشقت بودم و چهار سال بعد اون،بدون اینکه یادم کنی عاشقت بودمو هستم

هشت سال زمان کمیه سما؟

بخدا منظورم این نیست که من عاشق خوبی ام ولی سما جوونیمو گذاشتما

میدونم اگه بخونی شاید بگی به من چه،میرفتی گم میشدی و...

اما سما...

چی بگم آخه که هم دلم آروم شه هم سمام ناراحت نشه

بابت فوت مادربزرک پدریت هم تسلیت میگم

ببخش دیر میگم،نشد که بگم

دلنوشته هایی برای سمایی...
ما را در سایت دلنوشته هایی برای سمایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : only4samayia بازدید : 133 تاريخ : سه شنبه 30 مهر 1398 ساعت: 3:13