عزیز جانم صحبتم با توست!
با تویی که آمدی مرا اهلی خودت کردی و روزی نمیدانم هوای چه کسی به سرت زد که رفتی!
راستش نمیخواهم برنجانم ات! آدم که به غمِ عزیزش راضی نیست! اما باید بگویم که بدانی...
باید بگویم که خالی شوم! راستش از وقتی تنهایم گذاشته ای همه چیز را به هم ریخته ای...
از حال و احوالم گرفته تا خورد و خوراکم را...
نمیخواهم بگویم برگرد... نمیخواهم بگویم کاش هیچوقت نمیدیدمت. نمیخواهم بپرسم چرا...
هیچ توضیحی نمیخواهم! فقط برایم کاری کن!
کاری کن که لااقل بتوانم زندگیِ بعد از تو را زندگی کنم...
دلنوشته هایی برای سمایی...برچسب : جمعه, نویسنده : only4samayia بازدید : 143