دلنوشته هایی برای سمایی

متن مرتبط با «جمعه» در سایت دلنوشته هایی برای سمایی نوشته شده است

جمعه 99/01/01(تبریک عید 99)

  • سال 99 هم رسید و ازت خبری نیست و شاید عبث ترین کاری که تو این دنیا انجام میشه، انتظار کشیدن من واسه دوباره با تو بودنهمیدونم نشدنیه ولی هرسال سالمو تحویل میکنم با این امید که خدا حول حالنای منو با برگ, ...ادامه مطلب

  • جمعه۹۸/۱۱/۲۵(ولنتاین)

  • سلام سمایی منولنتاینت مبارک،روز عشق برات مبارکمیتونست این تبریک خیلی لاکچری تر و مفصل تر از این تبریک مدل عصر قجری من باشه ولی تو این هشت سال که عاشقت شدم هیچوقت رخ ندادعلتشم یه چندسالیشو من باعث بودم, ...ادامه مطلب

  • جمعه ۱۳۹۸/۰۵/۲۴

  • سلام سما جونم،خوبی؟باز آمپر دلتنگیم زده بالا که تاب نیاوردم و تو این ساعت اومدم واست بنویسممثل دفعات قبل کم آوردم،چی میشه کمکم کنیهمه سرزنشم میکنن،نصیحتم میکنن،که بیخیال شم ولی بخدا نمیشعبه مرگ خودم ن, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1398/06/29

  • .Be the best Uشبیه صبح شمال و شب کویر شدیندیده بودمت این گونه،بی نظیر شدی!برای من که نه، اما، اگر به عشق رقیببه چشم سرمه کشیدی و دل پذیر شدیمبارکش باشی،با تو خانه اش آباد!چه گفته پشت تو را گرم کرده؟؟ش, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1397/09/30( شب یلدا )

  • سلام سلام سلام خوبی خانوم خوشگلم، شب یلدا شدو منم سر قولم هستم و اومدم واست پست بزارم خانومیاین یلدا هم قراره بدون سمام بگذره ولی خب من با یادت میخوام یلدامو سپری کنمشب طولانی واسم خواهد بود ولی خب ع, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1397/10/14

  • الان که دارم مینویسم ساعت نزدیک دو نصف شبهخوابم نمی برد اومدم تو وبلاگمون تا شاید کمی با سمای خودم، دلم آروم بگیرهقصد پست گذاشتن نداشتم ولی وقتی کامنت هایی که این مدت اومده رو چک میکردم چشمم خورد به ی, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1397/10/14( به یاد روزایی که صبح تا شب با اس ام اس و زنگ باهم در ارتباط بودیم )

  • سمایی سمن باز  کامنت گذاشته گفته که تو نیستی تا اینطوری خیلی زود آب پاکی رو ریخته باشه رو دستم سمن جان ممنون بابت اینکه سر میزنی اینجا ،ممنون که میخونی ،چون آدرسی نداری اینجا ازت تشکر میکنم و دعا میکن, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1397/05/12

  • چند روزیه که میخوام بنویسم ولی تا میام بنویسم با خودم میگم : چرا میخوایی کارتو توجیح کنی و براش دلیل بیاریچرا فک میکنی سمای میاد میخونه و میفهمه که بخاطر اون کردی همه کارهارو و میبخشتت سما اگر این چیزا رو می دید که ولت نمیکرد یا حداقل اگه میخاست برگرده تا الان برمی گشت ولی خب حرفام خودمو هم قانع نکرد و باز اومدم بنو, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1397/06/09

  • دیشب یکیو دیدم که بهم گفت چرا هرچقدر زنگ میزنم بهت یه بوق میزنه بعد ریجکت میشهپیامک هم میدم تحویل میده و جواب نمیدیخلاصه وقتی ماجرا رو حل کردم یادم اومد اینو بلاک کرده بودم واسه همین نه زنگی و نه پیامی ازش دریافت نکرده بودم دقیقا مث تو که منو بلاک کردی ولی من خیال میکردم علامت میسکال میفته واست و پیام هامو دریافت می, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/06/31

  • "بی اعتنا شدن" را هیچوقت یاد نگرفتم..حتی زمانی که می توانستی باشی،اما نبودیوقت هایی که می دانستی جز تو کسی را نمی خواهم اما خودت را دریغ می کردیمن حتی روزهایی که دلم گیرِ دلت ونگاهت سمتِ دیگری بود هم "نتوانستم" بی توجهی را یاد بگیرم.میدانی؟من مثل تو بی تفاوت شدن را یاد نمی گیرمیعنی بخواهم هم نمی توانم !چون از تو "نمی شود" بی خبر ماندنمی شود یک روز گذشت و حالت را نپرسیدمن مثل تو بلد نیستم بی اعتنا باشم ! چون "نمی توانم دوستت نداشته باشم" ... , ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/06/24

  • سالــــــگردمون ...The Whole of our life had passed on pretending to be insouciance بیست و چهارم شهریور یه روز فراموش نشدنی تو زندگی منه تنها روزی که از نزدیک دیدمت،باهات قدم زدم،باهم ناهار خوردیم،از نزدیک اذیتت کردم،ناراحتت کردم و... الان که دارم در مورد سالگرد بهترین روز زندگیم مینویسم تمامی عکس هایی که اونروز باهم گرفتیم رو نگاه میکنم تک تکشون رو کار هرشبمه ها،ولی امشب یکمی خاص تر نگاشون میکنم, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/05/10

  • عزیز جانم صحبتم با توست! با تویی که آمدی مرا اهلی خودت کردی و روزی نمیدانم هوای چه کسی به سرت زد که رفتی! راستش نمیخواهم برنجانم ات! آدم که به غمِ عزیزش راضی نیست! اما باید بگویم که بدانی... باید بگویم که خالی شوم! راستش از وقتی تنهایم گذاشته ای همه چیز را به هم ریخته ای... از حال و احوالم گرفته تا خورد و خوراکم را... نمیخواهم بگویم برگرد... نمیخواهم بگویم کاش هیچوقت نمیدیدمت. نمیخواهم بپرسم چرا,جمعه ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/06/17

  • یک بار برایم نوشتی دوستت دارم،من هزار بار خواندمش، هزار بار ضربان قلبم بالا گرفتهزار بار نفس در سینه ام برید..هزار بار در وجودم ریشه کرد!انگار که هزار بار شنیده ام، انگار که هزار بار نوشته ای...یک بار دیدمت،هزار بار خوابش را دیدم،هزار بار تب ﮐﺮﺩﻡ، هزار بار آرام گرفتمانگار که هزار بار در کنارم بوده ای!تو یک بار دروغ گفتی، من دروغت را هزار بار تکرار ﮐﺮﺩﻡ،هزار بار رویا ساختم، هزار بار باور کردمانگا,جمعه ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/06/03

  • یه متن خوب برای حس و حال امشبم  میدونم خیلی وقته صداتو نشنیدم و  با همدیگه صحبت نکردیم اما میخوام بدونی که من همیشه بهت فکر میکنم  و میخوام بدونی که دلم برات تنگ شده نمیگم پشیمونم از کارهام و یا میخوام ببینمت ، فقط دلم برات تنگ شده خیلی عجیبه که یکی رو که زمانی میشناختی حالا کاملا باهات غریبه باشه و حتی بدتر از غریبه ها باهات رفتار کنه بعضی روزا که خیلی خسته م  سعی میکنم بدونِ فکر کردن به تو بگذر, ...ادامه مطلب

  • جمعه 1396/05/27

  • « بار دیگر خود را تماشا میکنم در آینه ی کودکیم تصویر پیری ام را در جوانی... » بانوی من می‌دانم که می‌دانی چقدر دوستت دارممی‌دانی که می‌دانم چه اندازه جوانی ات را دوست داریبگذار سال‌هایمان بگذرد بانوچین و چروک صورتت که زیاد شودخواهی‌ دید چقدر پیری ات را بیشتر دوست دارم قسم به عشق در تداوم و تداوم در عشق...   یعنی میشود آن روز برسد؟که همه احوال تو را از من بگیرند،که سراغت را فقط من داشته باشمکه بگو,جمعه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها